Thursday, January 1, 2015

Sheida Mohammadi

______________ 

شیدا محمدی______________
بیداری به خرس های سفید نمی آید
 دلم داغ شما دارد یقین پیشِ شما باشد. رومی

شبیه همین
شبیه همین کلمه
با برفی که حالا می بارد

نگاه کن: ه
ه ه ه ه منم و توه ه ه فقط ه ه ه منم و تو
ه ه ه کلاغ های روی شاخه
و زبان
ه ه اینجا ساکتِ ساکت پلک می زند.ه
 
ه-"کجایی ؟ همین الان کجایی ؟ همین الانِ الان"ه
  
بوی قهوه یِ چشم های شنگ تو
 صبحی که از لب هایم می بوسد
 شکوفه های انار از سر و رویم 
  و تن و اندام  گل های یخی.
ه

بیداری به خرس های سفید نمی آید
گوش بده :
ه
  ه ه ه ه منم و توه ه ه فقط ه ه ه منم و تو
و صدای گرم و ارغوانی ه ه که می چرخد.ه

زبانم چقدر خنگ استه ه هی غر می زند به آینه
بد و بیراه از تو
ه ه از کوچه های پنهانی ه ه قلب های نامرئی تو
از خودم
فکر می کند من هم چند نفر شکل و شبیه خودم را اینجا و انجا قایم کرده ام.
ه
آن روزها به گمانم تبریز سینه سرخ تر از حالا بود
با چشم های درشت
ه ه باغ باغ زرد آلو و این صدای خنده ی من هنوز از آنجا
و آنجا. ه ه-" آخ ! همین الان کجایی؟"ه
 خندیدن با ریشه های بی حیا و شاد . با کوه های مغرور و بی باک. با ارواح عاشق و جنگجو. با برف های خوشبو( دستش را روی سرت گذاشت و گفت به آب نگاه کن . من داشتم می پیچیدم دورِ تبریزی ها و تو چه نگاهی ! من چقدر می خندیدم و باد داشت دنیا را می برد.)
ه

 آن روزهای شورانگیز 
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه  تبریز
 عاشق زنی بود با گردنبند فیروزه ای ، شال و کلاهِ سرخ
 از غرب این شعر با ناز می آمد
و تصادفِ سطر بعد را نمی دانست.ه ه ه ه ه



___________________________________

No comments: