Tuesday, January 1, 2013

Azita Ghahreman

___________________ 


“Vienna’s Shooting Girls. Jewish Women Photographers from Vienna”
_________________


آزیتا قهرمان

اِستر؛ شهرزاد ِکتاب مقدس

"  کتاب استر"  هفدهمین کتاب عهد عتیق است .این روایت در شرح و پردازش تاریخی؛ طرحی موجز و  داستان گونه به خود گرفته است . حوادث و عناصر کتاب مشخصا تحت تاثیرفرهنگ بین النهرین و ایران نگارش یافته و وجهی اسطوره ای بر آن سایه انداخته  است.
این روایت در اصل توصیف و توضیح ریشه جشن پوریم/فوریم פורים)(قرعه)Purim  و مهم تر از همه حکایت بیم و امید قومی در به در است که جنبه های اسطور ه ای و فراموش شده مراسمی کهن را با تلفیق نشانه های تاریخی و جغرافیایی و برخورد با فرهنگ و جریاناتی نو ؛لباسی تازه تر و منطقی میپوشاند . حضور" استر" به عنوان قهرمان کلیدی داستان رنگ و بویی از داستان های شرقی دارد .هوشمندی زنانه  او حوادث را چنان پیش میبرد که عملکرد او  با نگرش مرد سالارانه ی ِحاکم بر کتاب مقدس تفاوتی بارز پیدا میکند . تکامل شخصیتی استر به نسبت دیگر زنان ( ساره ؛ هاجر ؛ روت ؛ راحیل و تامار؛ ...) مشخص و متفاوت است .
هرچند نگارنده ی کتاب استر ناشناخته است اما «دوخویه» شرق شناس هلندی ؛ هزار و یکشب و "کتاب استر " را ملهم از یک منبع ؛ و زمان نگارش هردو را یک دوران می داند .  به موجب روایات  تاریخی یهودیان فلسطین در سال های 160 قبل از میلاد نیز «جشن مردکی» را برگزار می کرده اند و با کتاب استر و وقایع آن آشنایی داشته اند . با این همه؛ نگارش وکتابت آن با درونمایه و نحوه بیانی که متفاوت مینماید بیشتر نشانه های دوره" هلنیستی"  را با خود دارد .
نخست مختصری از  شرح داستان را میخوانیم :
" خلاصه ای از کتاب استردر تورات"
در آن ایام، اخشورش (خشایارشاه) بر 127 ولایت سلطنت می کرد. در سال سوم سلطنتش، ضیافتی برای جمیع سروران و خادمان بر پاکرد . پس از 180 روز که شکوه و عظمت خود را جلوه داد؛ ضیافتی 7 روزه در دارلسلطنه شوش بر پا کرد و فرمان داد  ملکه" وشتی " با تاج ملوکانه به حضور بزرگان برسد تا پادشاه بدینوسیله؛ زیبایی او را به خلایق و سروران نشان دهد . اما ملکه از شرکت در مراسم سرپیچی کرد. پادشاه غضبناک شد و بعد از شور  با بزرگان عمل ملکه را زشت خواند ه و تاثیر رفتارش بر دیگران زنان مملکت را چنان بد می دانند  که مقام ملکه از او سلب میشود . پس تصمیم  به یافتن باکره ای نیکو منظر گرفته میشود تا بر جای" وشتی" بنشیند و دختران بسیار ؛ زیر دست" هیجای " تربیت مییابند تا یکی برگزیده شود . در این میان استر که نام او ( هدسه ) است و نزد پسر عموی خود " مردخای " می زید  با حفظ راز پوشی و هویت خود  به دربار راه می یابد و عزیز شاه میگردد  . وزیر شاه ؛" هامان بن همداتای اجاجی " از شاه دستور هلاک تمامی قوم یهود را می خواهد و هر روز از اول سال قرعه می اندازند  تا روز 12 آدار (اسفند) ماه دوازدهم  برای هلاک قوم مقرر میشود .  استر از طریق مردخای خبر یافته و مردخای از او می خواهد جهت قوم خود نزد شاه التماس و شفاعت درخواست نماید . استر پس از سه روز روزه داری خدمت شاه می رسد و شاه از او می پرسد خواسته او چیست ؟ او  " هامان "  و بزرگان پادشاه را به ضیافتی که برپا نموده دعوت میکند . در این میان"  هامان"  یک دار به بلندی 50 ذراع بر پا نموده  تا "مردخای"  را مصلوب نماید . در شب نخست میهمانی برای شاه که بی خواب شده است ( تذکره تواریخ ایام ) را می خوانند .شاه از ماجرای کمک مردخای جهت دفع فتنه " بغتان"  و" ترش " اطلاع می یابد . و شاه از" هامان "  میپرسد  بر ای آنکه با پادشاه  رغبت دارد  و به او تکریم  نماید چه باید کرد ؟ هامان که می پندارد  منظور هم اوست می گوید : باید جامه شاه را به او پوشاند و اسبی که شاه سوار میشود  و تاج ملوکانه بر سر مینهد به او بخشید .پس شاه فرمود" مردخای" را در شهربگردانند و به مردمان  جهت اطلاع نشان دهند . " هامان " ماتم کنان  به خانه باز گشت  که روز دوم به میهمانی برود و شاه دوباره از استر پرسید خواسته تو چیست ؟ ملکه گفت : این که جان قوم من به درخواست من بخشیده شود . پس شاه فرمان داد  " هامان را بر همان دار که برای " مردخای " آماده گردیده بود مصلوب گردانند .  خانه هامان به  " استر " و جایگاه و انگشتری او به مردخای داده میشود . در روز 13 از ماه دوازدهم آدار قرعه برگشته و بلا از قوم گردیده آنان از تمام دشمنان خود انتقام می ستانند و " مردخای " با تاج و زین و ردای ارغوانی بیرون میرود و برای یهودیان ؛ دوستی و شادی و سرود و حرکت پددید آمد و بساری به یهود گرویدند . در 14 آذار ده پسر هامان  را بر دار آویخته و ان روز را روز آرامی یافتند و برا ی همیشه روز بزم و شادی نگه داشتند و در روز 15 ماه نیز برای یکدیگر هدایا میفرستند این فریضه بر یهودیان است که آن را سال به سال عید نگه دارند. سنت ( فورفوریم )به فرمان استر فریضه شد و در کتاب مرقوم گردید.

در کتاب استر وضعیت تاریخی شهر شوش؛ قدرت و شکوه دربار " اخشورش " ؛ برخی اقوام و طبقه بندی گروه های اجتماعی منسوب گردیده ؛ اما بسیاری از تطابقات تاریخی ؛ زمانی و جغرافیایی مغشوش است و هیچ کدام با اتفاقات تاریخی همخوانی ندارد. این کتاب را بیش از هرچیز نماد آرزوی پیروزی قومی بر دشمانش باید دانست .  زنی برگزیده  در طی سلسله مراتب حوادث کتاب سرنوشت و تقدیر نامبارک قوم را به سمت بهروزی و قدرت هدایت میکند .هم چنان سیر تطور و چرخش های داستان  در سر گذشت " استر و مردخای " یادآور سرگذشت  افراد برگزیده ی دیگر همچون موسی و؛ یوسف ؛و دانیال در دیگر اسفارمشابه در تورات است .  شرح عسرت و تنگدستی و بعد از آن رهایی و نصرت که به مدد مشیت از پیش مقدر رخ میدهد . گویی بازیگران و حوادث نمادی از سرگذشت قوم خود هستند .  امید و دلگرمی به رستگاری و گشایش  ؛ چنان که قوم نیز خود را برگزیده  و تحت اراده یهوه میداند . اما برای درک وجوه مختلف کتاب  استر و مقایسه ادبی و اسطوره ای آن از زوایای گوناگون میتوان به این نکات اشاره کرد:
-1 تشابه ادبی داستان  با روایات مشابه ؛ افسانه ها و دیگرقهرمانان
-2 مبانی مشترک و خاستگاه اسطوره ای تاریخی وقایع و جنبه آیینی
-3مفهوم روانشناسانه و رمزی داستان

1/بخش نخست
تشابه ادبی داستان  با روایات مشابه ؛ افسانه ها و دیگرقهرمانان
در فرهنگ اقوام مختلف؛در داستان ها و حکایات معمولا محور اصلی ماجرا حضور شخصیت زنانه است . زنی به عنوان معشوق ؛ منجی ؛ همسر ؛ ساحره ؛ شفیع  یا خردمند ؛داستان را  میپرورد و به وقایع جهت میدهد . این نقش الهه گون و بنیادی درچرخش و سمت گیری حوادث معمولا نقشی مثبت و الهی و یاری رسان دارد . نمونه های بسیار از این زنان به مدد سحر کلام و نیروی عشق و بردباری بر مشکلات فایق آمدند . کلید رستگاری و موجبات رهایی و دگرگونی شخصی یک قوم  و یا حتی یک سرزمین گشته اند . شهرزاد ؛ شیرین نصرانی ؛  همای چهرآزاد ؛ و بسیاری دیگرکه شخصیتی نیمه تاریخی اسطوره ای  یافته اند  نمونه هایی  آشنا هستند . همچنین حضور انبوهی از پریان ؛دوشیزگان ؛زیبا رویان ؛ و پیرزنانی که در افسانه  ها و روایات نقش راهبری و برانگیختن  قهرمان قصه را بر عهده دارند .  از دیگر سو روند پیچیده و خیال انگیز قصه در قصه  درسنت افسانه پردازی شرقی ( هند و ایرانی )سابقه ای کهن دارد که اشاره ای است  به نیروی افسانه ها و قدرت کلام که ملهم از شور زندگی است و حوادث و اتفاقات گذشته ؛ وقایع بی نشان هستی را در این تداوم ِپی در پی  در جملات پیوستگی و معنا ؛ آغازو انجام می بخشد  .نوعی اندیشه علت و معلولی و نگرش دایره وار به صیرورتِ حرکات زندگی را تعلیم می دهد؛  جدال نیک و بد ؛ جوهر متغیر و پر تلاطم حیات را آشکار می کند . این  سمت و سو در داستان ها معمولا بر زیرکی و خرد بیش از هر چیز ارج مینهد و نشان میدهد  که تنها دانایی ؛ گوهر و کیمیای دگرگونی روح و جان و حافظ تن و مال آدمی است .  شیرین نصرانی و استر یهودی هر دو دختران قومی بیگانه اند  که محبوبیت آنها به سبب قدرت کلام؛  شیرینی و دلربایی و زیرکی انهاست .  اینان هردو عزیز  ومحبوب پادشاه اند و بر دیگر زنان برتری دارند . در کتاب استر 17:2آمده است که پادشاه استر را  از دیگر زنان  زیاده دوست میداشت و از همه دوشیزگان در حضور وی بیشتر نعمت و  التفات یافت . چنان که در پایان چون شهرزاد از شاه میخواهد او را بدین کودکان که آورده است ببخشد ؛ شاه کودکان را بر سینه گرفته  و میگوید : به خدا سوگند من تو را پیش از این بخشیده بودم و از هر آسیب ایمنی داده بودم .
شیرین نصرانی با نفوذ بسیار که در خسرو داشت هم کیشان خود را از صدمه و آزاری که در دوره ساسانیان به اوج رسیده بود ؛ مصون داشت . او حافظ جان و مال و مسبب پیروزی  یعقوبیان بر نستوریان گشت ؛ اما روایاتی بسیار درباره استر نقل گردیده چنان که در" تاریخ بلعمی"  امده است : مراورا ( اخشورش ) یکی زن بود بزرگوار ( وشتی ) برای زن خطایی برفت او را بکشت و یکجا زن از بنی اسراییل به زنی کرد ؛ نیکو روی نام او " استر " و او از آن زن پسری یافت  و او را " کیورش " نام کرد  و اخشورش " از آنک پس او را این پسر آمد چهارده سال زیست اندر ملک و آن زن بنی اسراییل سوی او نزدیک کرد و گفتا این قوم من اند و هم پیغمبر زادگا ن و عالم اند ؛ وی ایشان را بزرگ داشت .

طبری " کورش " را که آزاد کننده قوم یهود بوده است ؛ یهودی خوانده است و حتی پیغمبری میداند که مادر او " استر " است !. همچنین در همان کتاب " همای چهر آزاد " را دختر بهمن و مادر او را از بنی اسراییل میداند . تاریخ بلعمی ذکر میکند : و این اردشیر را مادری بود نام او"استوریا" از فرزندان  طالوت که ملک بنی اسراییل بود و زنی با عقل و رای و تدبیر... وهمای دختر بهمن  را که لقب او" شهر آزاد"  وبنا به گفته دیگر "چهرزاد"؛ چهر آزاد و یا شهر زاد  و به نقل از فردوسی " مهر آزاد " است
همچنین در " بندهش" همین نام " چهراچات" آمده است .که اصل آن " چتره ژائه " است به معنی نجیب زاده و اصیل می باشد .
 در" تاریخ بلعمی " آمده است : " کیرش بن جاماسب بن اسب "آزاد کننده قوم یهود و به کسی که آنان را به بیت المقدس باز فرستاد مادرش اشتر دختر "حاویل " یا به روایتی حاویل اسراییلی بود .  همچنین طبری  " استوریا و سوریا و استوریان " را نیز همان اشتر دانسته است : استوریا هی استار بنت یائیر بن شمعی بن قیس بن میشا بن طالوت الملک و این همان استر ربیئه مردخای معروف است که زوجه  اخشورش بود .
تاریخ ؛افسانه و واقعیت را اینجا آن چنان در هم آمیخته است که گویی اینان زیباترین صفات زنانه یک دیگر را چون ایینه ای بازتابانده اند تا هم دیگر را تکمیل و تایید کنند .
"دوخویه" محقق هلندی نکات مشترک بسیاری را در مشابهت شهرزاد و استر بیان کرده است  که جلال ستاری به نقل از او در کتابش " افسون شهرزاد " آورده است :
-ملکه وشتی از فرمان اخشورش سر می پیچد و ملک بدین سبب او را از خود می راند .در هزار و یکشب همسر شهریار خیانت کرده و شاه فرمان کشتن میدهد
-در کتاب استر ؛ هرشب دختری زیبا روی را به خانه ملک آورده و صبح به حرمسرای دوم میبرند. در هزارو یکشب شاه هر شهرشب زنی را میگرفت و صبح او را به دم شمشیر میگذراند
-از بین دخترانی که به نزد ملک میبرند ؛ مهر استر  در دل او جا گرفت و او به جای وشتی بنشست .شهرزاد نیز به پدر گفت : مرا بر ملک کابین کن یا من نیز کشته شوم و یا زنده بمانم و بلا از دختران قوم بگردانم .
-استر با هیگی ( هیجای ) از محافظان و خواجه سرایان یار می شودو به گفته های او عمل میکند تا مقبول شاه افتد. شهرزاد نیز با دین آزاد که قهرمانه و نگهبان اندرون و همدل و مطیع او بود
-پدر شهرزاد وزیر شهرباز بود و مردخای نیز به وزارت می رسد
-در کتاب استر شاه را خواب نمی آمدو گفت تا کتاب" تذکره های ایام"  را بر او بخوانند و در شهرزاد نیز شاه بی خواب به حکایات گوش می سپارد.



2/ بخش دوم
مبانی مشترک و خاستگاه اسطوره ای تاریخی وقایع و جنبه آیینی
جشن پوریم در اصل کنعانی و متعلق به بت پرستان بوده است.اما این جشن در کتاب استر در بافتی تاریخی-اسطوره ای با بخشی از فرهنگ یهود که  متاثر از مهاجرت ؛ امید به رهایی و سروری بوده شکلی نو می یابد؛ چنان که خصوصیات ایزد بانوان بین النهرین و نام آنها " عشتار- استر" Ishtar و همچنین کنش و ویژگیهای زنان افسانه ای شرق و دربار هخامنشی دستمایه کتاب است.
با انطباق 13 آدار( اسفند ) روز سیزدهم که روز شومی و بلا ست و این روز موعد کشتار و انهدام یهودیان شوش بوده و از دیگر سو یاد آور 13 نیسان در تاریخ یهودی است که روز خروج ناگزیر و فرار از مصر وغلبه بر فرعون و مظهر آشوب و هراس و همان دلهره ای است که در عبوری دشوار ازسیاهی و نحوست منجر به زایش و تولد دوباره قوم میگردد. سپس 14 آدار که مبنای عید پوریم قرار میگیرد در واقع این روز درکهن ترین باورهای پیشین یهود روز دفع بلا و استقرار آرامش و پیروزی بوده  است .
همانگونه که( پساح) عید فصح یا 14 نیسان یهودی طلیعه روز نو ؛ آرامی و تجدید میثاق است . شاید چرخش تقویم ها حقایق مهمی را پوشانده و تغییر داده ؛ از جمله همخوانی قدیمی این مراسم  در اواخر اسفند با تقویم یهود در سال هخامنشی و نوروز ایرانی . عید" ایستر  " Easter یا عید پاک در فرهنگ مسیحیت نیز باز مانده ی جشنی کهن و از یاد رفته است که به احتمال در ریشه ها و قدمت خود با فوریم اشتراکاتی داشته است و هردو ملهم از یک آیین ابتدایی  بوده اند که با زایش و نوشدن ؛ پیروزی و حلول به تازگی و سر سبزی معنا میگیرد ... کلمه ایستر  یا آستوریا و ایشتر و یا ستاره  باز هم گوشه ای از پیشینه باستانی این مراسم را آشکار  میکند . جشن های یهودی معمولا پیوندی با قدیمی ترین سنت اسرائیل یعنی رهایی از مصردارد و اساطیر دینی یهود با تجدید عهد بنیاد عملکرد های قوم را در ارتباط با این سنت دوباره  معنا و نیرو  میبخشد و تاریخ را به مثابه رستگاری  بر اسرائیل عرضه می کند . وظیفه  قوم حفظ تداوم و عمل به این میثاق و عهد قدیم است که مابین یهوه و قوم چون پیمانی عمل میکند .
برای تمامی اعمال و جشن ها ؛ رسوم و مناسک مبدا و یا علتی مقدس ذکر میگرددو این از آن روست  که به تمامی کردارهای آدمی ؛ طبیعت و هستی  وجهی کیهانی و دینی ببخشند .  نزدیکی جشن پوریم با سال نو و ترک و پالایش سال کهنه که فرسوده و نکبت است ؛ ارتباطی با مبارک گشتن  و دگرگونی زمین ؛ چرخیدن و تغییر چرخه های مقرر حیات ؛ گردش از خشکی به طراوت و شکوفایی از تاریکی به نو و ار سرما به گرما ... و این همان بن مایه اغلب جشن های سال نو در رستخیز بهاره در تمامی اساطیرو در مراسم همه سرزمین ها است .

" ابوریحان بیرونی " در آثار الباقیه از جشن پوریم یاد میکند  که در خاطر افواه آن روز گار به " هامان سوز " شهرت داشته . اما شرحی از خود این رسم و جزییاتش در دست نیست . ارتباطی ظریف مابین چهارشنبه سوری آخر سال و آیین هایی چنین که در وداع با سال کهنه اجرا میشده اما وجود دارد .  جشن " هامان سوز " نشانه پیروزی  بر هامان و جشن " مردکی " ( مردخای) همان است که در کتاب استر به فوریم منسوب است . عبریان  از همان دوران های نخستین با جشنواره های سال نو و تمامی خطوط اصلی آیین و جشن های بومی منطقه بابل  آشنا بوده اند و همخوانی و تطابق بسیار میان فرهنگ یهود و این نواحی آشکار است . پیروزی"مردوک " بر " تیامات "ِاژدها مظهر هیولا و آشوب آغازین خلقت است و در اساطیر بابلی با آیین های  سال نو و بهار پیوند خورده است جا به جا رد و نشانه های خود را در تورات و مراسم دینی یهود به یادگار گذاشته است .
نزد عبریان نوشدگی عالم تدریجا معنایی تاریخی یافت و مفهوم نخستین خود را نیز حفظ نمود؛ چنان که نام " استر و مردخای " متاثر از عشتارو مردوک بابلی است که در کتاب استر حضور دارند و پیروزی مردخای برهامان "هامبان "خدای عیلامی ؛ نمادی  از جدال "مردوک و تیامات "وبرتخت نشستن شاه بابلی است که  شکلی آشنا تر از اساطیر پیشین است که در اینجا چهره تاریخی و کارکرد اجتماعی-قومی  به خود گرفته است .
هجرت ؛ گذر از بحر احمر ؛ عبور از صحرای سینا ؛ اسارت ؛ بازگشت یا غربت و تبعید مضامین اصلی ِ ناخود آگاه قومی است که همواره مامن و مسکنی برای خود می جسته و مفهوم درک زمان برای او با نظم و ترتیب پدیده های آسمانی ؛ سیارات و ستاره ها؛ فلک و ماه (سال قمری) شکل گرفته و با اتفاقات زمینی ؛ زندگی و هجرت و سفرهای او مطابقت بیشتری دارد.
فوریم/ پوریم که به معنای( قرعه ها) می باشد .ارتباطی با چرخ ؛  گشتن  بخت و تقدیر ؛گذر از حالتی به حالت دیگر ؛ سپری شدن  دوران و دگرگونی دارد .  چنانکه پیشامد و سرنوشت  ؛ قسمت و بخت زندگی را تغییر میدهد .      
در روم الهه فورچونا  ) Fortuna) الهه بخت و اقبال بوده و چرخی که به همراه دارد در گردش دورانی خود گاه مبین ناکامی و گاه آورنده کامروایی و صعوداست .
شهرزاد در هزارو یکشب جلوه های رنگارنگ و شعبده گون بازی ِ بخت را آشکار میکند  و پرنده افسانه ای همای بر شانه هر که بنشیند مظهر سعادت و خوش یمنی است . از دیر باز مرسوم بوده است که بخت ازمایی را با گردش تیله ها در گردونه ای انجام دهند که این بخت آزمایی نمادی از  خود رایی حاکم بر زندگی است . اما دایره بودن گوی و چرخ سرنوشت مبین اوج و فرود؛  غلتیدن ؛ تغییر و تبدیلات آن پویا یی و صیرورت حرکات حیات و جلوه های طبیعت و سهم آدمی است . در این چرخاچرخ  نکبت به میمنت و شادی و مرگ و رنج به حیات و شادکامی بدل میشود .
در این گیرو دار و اوج و حضیض ؛ دشواری های هستی ؛ جبران یا ترمیم احساس حقارت ؛ ترس و رنج به مدد خیال پردازی و قصه بافی ؛ تسکین و تشفی عمیقی برای اقوام به بار می اورد .
چه بسیار ادبیات حماسی ؛ عاشقانه ها و یا افسانه هایی که در تاریک ترین دوران های پر خطر راه گشای سلامت و بقای قوم یا سرزمینی بوده اند . تخیل قومی معمولا از موجودات مافوق طبیعی ؛ ارباب انواع ؛ دیو و پری ؛ فرشته و قهرمان و..بهره میگیرد تا توجه و علاقه را در مردمان بر انگیزد . حیات افسانه ها از احساس حقارت و نیاز به برتری و آرزوهای تحقق نیافته و میل به تشفی و لذت جویی مایه میگیردو هر چه بیشتر خود را از امتیازات و افتخارات و مواهب محروم ببینیم بیشتر به تخیل توسل میجوییم.  اما از مجموع  عقده های اساسی عمده ترین حس حقارتی که محور پایه ای نظام ابداعات و خلاقیت های بشری است ؛ احساس اضطراب و نا امنی ما در مقابل ترس از مرگ است .  این هراس مجموعه ای مضامین را آفریده است که با اصل ( جاودانگی و بی مرگی ) مربوطند و همیشه در هنرها ؛ آثارو ادیان خود را باز می آفرینند و تکرار میکنند .
اساطیر ؛بازمانده ِتغییر شکل یافته ی توهمات ؛ آرزوها و باورهای ملل و اقوام و در حکم رویاهای متمادی نوع بشر در دوران جوانی اویند . اگر قصه ؛ تخیلی نمود یافته و رمزی راجع به امور انسانی است ؛ اسطوره روایتی نمادین از مسائل و ماجراهای بشری است که به آیین و مناسک وابسته است و وجهی قدسی و جادویی یافته است ." یونگ " خاستگاه  قصه ها را شرح فرآیند رشد روانی ( یافتن فردیت) میداند . " کی چستر تون " و" سی اس لوئیس" قصه هارا سیر و سیاحت های روحی میدانند که کاملا شبیه زندگی اند اما  از طریق قصه ها زندگی را همان گونه که میبینیم ؛ حس میکنیم  و از درون کشف میکنیم . معمولا داستان ها  با ارمان های هر دوره وفق می یابند .در قصه های پریان و داستان های شرقی هر واژه ؛ تصویر و یا هر وضعیتی حامل معنایی سه گانه است. به اعتقاد"  لوفلر دلاشو "تقسیم بندی لایه های تو در تو و پیازی شکل قصه را میتوان با این روش تفسیر و معنا های گوناگونش را درک کرد:
1-دنیوی -2 قدسی -3رازاموزانه
داستان استر در مرتبه دنیوی :  حکایتی تاریخی است که شرح چیرگی و به قدرت رسیدن مردخای از طریق غلبه بر هامان را بیان میکند .
در مرتبه قدسی: رسالت استر به عنوان بانوی برگزیده و ناجی قوم آشکار میشود .او شفیع و میانجی قوم نزد یهوه و بانی جشن فوریم  است
مرتبه رازاموزانه :حوادث ِداستان نماد رمزی دگردیسی طبیعت و حیات آدمی از فنا و نیستی به سوی بیمرگی وآرزوی جاودانگی است .
 اسطوره رویای جمعی قوم است و نیروی ِخلاق غلبه بر فراموشی و نیستی آن را میپرورد . احساسات نتیجه ی شکست های نظامی معمولا در آیین و قصه ها با نمایش مجدد افتخارو عزت بروز میکند .یعنی نقش جبران و ترمیم  از مهم ترین خصوصیات روایت های آیینی و افسانه ها و قصه ها است . قهرمانان چه واقعی باشند یا خیالی  همه آن صفات شگفت انگیز به آنان نسبت داده خواهد شد . چرا که در نقش میانجی یا نمونه ؛ خواست و آرزوی معینی را در ناخود آگاه قومی تحقق میبخشند .
تقریبا تمام جشن های یهودیان در برخورد با مردم متمدن شکل گرفته است . آنچه در کتاب مقدس به دوران مهاجرت در صحرا نسبت داده میشود مانند اغلب  روایات مبنای تاریخی ندارد بلکه روایتی قومی است که در تشریح و باز پرداخت آداب و سنن موجود بر بعضی زمان ها و مکان های  مشابه مطابقت داده شده است .
حتی امروزه  در جشن پوریم شیرینی مخصوصی به نام "گوش هامان " میخورند که یادآور رسوم قبایل بدوی دردوران های بت پرستی است  . خوردن گوشت و قسمتی از بدن دشمن برای تصاحب قدرت  او و محو کردنش به نشانه پیروزی . در قران نیز به نام "هامان اشاره میشود .از او به عنوان وزیر مکارفرعون در زمان خروج یهودیان از مصر یاد شده است . این تشابه و یکی بودن نام دو وزیر به جنبه نمادین و خاطره دوران هایی کهن تردرحافظه تاریخی قوم و افسانه های پیشین اشاره دارد


یهودیان سال قمری داشتند اما  بعد از تبعید با تقویم خورشیدی( شمسی) نیز آشنا شدند .آنان که قومی شبان ؛ کوچگردو پیوسته در جابجایی بودند  نمیتوانستند تقویم دهقانی راکه با کشت و زرع و خورشید مرتبط بوده ؛ مبنای خود قرار دهند بلکه با ماه و روشنایی شبانه و منازل و دگرگونی های ماه و تقسیم بندی زمان بر طبق آن بیشتر مانوس بودند . ماه برای آنان مظهر قداست و هدایت زمانی بود .شب چهاردهم ( بدر) که ماه روشن ترین شکل خود را دارد و در دایره ای کامل و بدیع ظهور میکند ؛ برای ایشان عزیز و مهم شمرده میشد .

یهودیان پس از استقرار و یکجا نشینی نیز تقویم قمری خود را ترک نگفتند . به این دلیل تاریخ جشن ها و اعیاد آنان ثابت نبوده اما معمولا در ارتباط با وضعیت ماه بدر سنجیده  و زمان بندی می شده است . چنان که 14 نیسان عید فصح میباشد و عید خیمه( سایبان ها ) از 15 تیشتر ماه هفتم و عید پوریم نیز 14 آدار میباشد کلمه " سبت "یا "شبت " از کلمه آکادی ( پشتو اکاوی) به معنی نیمه  ماه بدر است که به  روز توبه و آرامی و استراحت منسوب است ونه فقط به روز هفتم هر هفته بلکه به هر جشن عید و یا تعطیلی اطلاق میشده که وجهی دینی داشته است . روزچهاردهم  در واقع مجموع دو هفته و دو عدد هفت است . همچنین  نیمه ماه از نظر عددی قله و اوج درخشندگی سحرانگیز ماه و روزی مقدس شمرده می شده که خواص جادویی ِگرداندن و تغییر قدر ها و گشایش و زایش بسیاری از اتفاقات بر اثر این تابش و  تاثیر آسمانی میسر  است .
نیمه ماه قمری حد فاصل دو مرحله است که روز نو را در پی دارد در این میان سیزدهم ماه روز تعلیق و بی زمانی شمرده میشود که حاکی از اتمام یک دور و شکلی نمادین از آشوب هاویه آغازین هستی  ) chaos) است که نماد زهدان خلقت ومرحله پیشینِ هر تولدو زایش است که لبریز از اضطراب و دردهای قبل از ولادت است .

-3 بخش سوم / مفهوم روانشناسانه و رمزی داستان
یونگ ضمیر ناخود آگاه را داری طبیعتی کاملا فردی میداند که قالب های کهن و اساطیری دارد . نا خود آگاه فردی  بر پایه ای عمیق متکی است  که از تجارب شخصی فراتر میرود و عمومی و فطری است ." صور مثالی"  به طور غیر مستقیم به این تجلیات جمعی و مشترک اشاره دارند  و آنها را بروزمیدهد  و یا  به نمایش در می اورد . آن محتویات روانی که هنوز تابع کار خود آگاه نیست  در مجموعه رویاها ؛ تعلیمات رمزی ؛ دینی ؛ افسانه ها وآیین ها و آثار و اشکال متنوع هنری خود را نشان میدهند .
یونگ در کتاب"  چهار صورت مثالی " :مفهوم بزرگ مادر (  Geart Mother  ) را شامل   انواع گوناگون الهگان  میداند که هریک به خصوصیت یا وجهی از خصایص زنانه و یا مادرانه اشاره دارند . این پیش نمونه تمام مظاهر مادری را در خود دارد  و امکانی از تجلی ذهن را که دارای اصل پیشین  و اولیه است پدیدار و یا بیدار میکند . تمام نشانه هایی که به طرز ی آشنا به اصل مادری بر میگردد  مادر مثالی مانند هر صورت مثالی بر چهره های نامتناهی ( مادر حقیقی ؛ دوشیزه ؛ معشوق ؛ پرستار ؛ الهه ؛ جادوگر و یا ...) و هرچه این مفهوم مجازی را با خود دارد دلالت میکند .   مادر خدا یا باکره آسمانی  ؛ سوفیا  ؛ شاکتی ؛  دیمیتر ؛ کر ؛ سیتا ؛ سیبل ؛ آناهیتا و... همه چهره اساطیری هستند .که به این  جلوه های زنانه مربوطند و همواره حضور و شخصیت  آنان نشانه آرزو  برا ی نجات ؛  رستگاری ؛ و تحولات و دگرگونی های سودمند و متعالی است . این مظاهر حسی؛ حرمت گذاری و فداکاری را بر میانگیزندو با مقدسات  و مفاهیمی همچون شهر ؛ کشور ؛ آسمان ؛ زمین ؛ خاک ؛ دریا ؛ گیاه ؛ ماده و جهان زیرین و ماه که مظهر فراوانی ؛ برکت و باروری است ؛ ارتباط دارند .
اما صفات زنانه منسوب  به بزرگ مادر عبارت است از : شوق و شفقت ؛ حمایت ؛ شفاعت ؛ مهر و پروردن ؛ مراقبت و هدایت ؛ رشد و باروری ؛ قدرت جادویی زنانه ؛ مددکاری  و یاری ؛ فرزانگی و زیرکی ...و اعتلای روحانی غرایز و شکوفایی روح و جسم آدمی وابسته به این صفات است  .
عموما مادر در عرصه ولادت و دگرگونی ها نقشی اساسی دارد . یونگ سه وجه عمده و مشترک این صورت مثالی در فرهنگ های بشری را عام و یکسان میداند
1.مهر  2  - مراقبت و پرورش 3 -   احساسات پر شور؛ عمیق و تاریک
درکتاب استر با دوشیزه ای با نام" هَدس"  روبرو هستیم که " استر " لقب اوست  نامی که در خور شان یک ملکه است و  از  نقش او به عنوان  منجی و شفیع حکایت دارد .
جلال ستاری در افسون شهرزاد  نام عبری او را به معنای گیاهی ذکر میکند ( myrth)  که رمزی از آفرینش آب های آغازین است و نماد ایزد بانوی آناهیتا به شمار می آید و به نام ستاره در پارسی نیز نزدیک است
اما نام او" هَدَس" از نظر آوایی و مفهوم با کلمه  حادث( آفرینش )در مجموعه زبان های آرامیک نیز  بی ارتباط نیست . اگر الهگان منطقه و اسامی آنها را در نظر بگیریم ایشتار ؛ عشتر ؛ استیر ؛ ایشتر ؛ ...همه جلوه هایی از آناهیتا ؛ آفرودیت  و یا ونوس رومی هستند  که به بزرگ بانو اینانا ؛ ستاره زهره ؛ آب و روشنایی ؛ برکت ؛ باروری و عشق و زنانگی پیوسته اند .
بت" عُزّی"  نزد اعراب از بنات الله ( دختران خدا ) بوده  و مظهر شفاعت و معصومیت قوم در نزد خداوند  و نام او ملهم از  الهه بابلی " عزوسری " ملک آتش است که معادل عشتار ودر زبان آرامی همان"  استیرا"  است .
در بخشی دیگر از کتاب استر میخوانیم که : استر دختری از خیل اسرای یهود است  که در خانه پسر عموی خویش تربیت یافته .او را پدر ومادری نیست .
  او به عبارتی دختر قوم است  یا به زبانی دیگر خود قوم که بی سرپرست و به خود وانهاده در تبعید روزگار میگذراند . در فرهنگ یهود قوم عموما به عنوان نامزد و همسر و یهوه شوهر اوست .  شوهری پر قدرت و حسود با جبروت و گاه لبریز از خشم و انتقام ...  گروه مردمان بر زمین مونث و زنانه و یهوه آسمانی نیروی قهار مردانه ای است که قوم را از فراز و نشیب بلایا و مصائب درسفرو جستجوی ارض موعود هدایت میکند ؛ گاه نیز او را به حال خودش رها میکند.
استر به عنوان باکره ای نیکو منظر با پوشاندن هویت واقعی خود به دربار راه می یابدو دوازده ماه تحت تعالیم هیجای پرورش می یابدتا آماده وصلت با شاه گردد .این دوره عبور به مانند مرحله ای از سلوک او ؛ مناسکی برای نائل شدن به مقام بانوی برگزیده ( ملکه- منجی) است . تعلیمات و آدابی که او را آماده و لایق ملکه شاه بودن و احراز این جایگاه میکند . این ازدواج نمادین  تداعی وصلت مقدس مابین زمین و آسمان ( قوم و یهوه ) است .
در باب سوم 17:3در ادامه کتاب میخوانیم که در تمام ولایات فرمان هامان مبنی بر کشتار یهودیان اعلام میشود . مردخای که دورادور محافظ و مراقب استر است جامه خود دریده و پلاس و خاکستر در بر به آوازی بلند زاری و فریاد میکند .استر مطلع شده و مردخای او را به وساطت و التماس برا ی شفاعت و نجات قوم نزد شاه میفرستد . استر میگوید : برای آن کس که بی اذن داخل شود حکم مرگ است .  اما مردخای میگوید گمان مبرتو نیز بر خلاف پادشاه و بر خلاف سایرین در امان خواهی بود و کیست که بداند به جهت چنین وقت به سلطنت نرسیده ای ؟ استر گفت : برو و تمامی یهود را که در شوش یافت میشوند جمع کن و برای من روزه گرفته ؛ سه شبانه روز چیزی مخورید و نیاشامید و من نیز با کنیزانم  همچنین روز ه خواهیم داشت  و اگر هلاک شدم....! این سخن یاد آور سخن شهرزاد است در گفتگو با پدرش وزیر شاه : مرا بر ملک کابین کن یا من نیز کشته شوم و یا زنده بمانم و بلا از دختران مردم بگردانم. استر آن گاه شاه و هامان را به میهمانی دعوت میکند . در شب نخست برا ی پادشاه" تذکره تواریخ ایام  "را میخوانند  .او ماجرای کمک مردخای و فتنه"بغتان و ترش "دو تن از محافظان  را به یاد در می یابد. پس مردخای را عزیز داشته و رفعت میبخشد و روز دیگر او را ملبس به لباس فاخر و سوار بر اسب سلطنتی در کوچه ها گردانده و میگویند آنکه پادشاه را تکریم کند با او چنان خواهند کرد.  در روز دوم استر خواسته خود را که نجات قوم است بیان میکند . پادشاه خواسته او را اجابت میکند . و همان روز هامان را بر همان دار که به جهت مردخای آماده کرده بود مصلوب میکنند . خانه ی  هامان به استر بخشیده میشود و مقام او به مردخای.
در باب 9 همه چیز دگرگون گشته ؛ بلا از مردمان یهود گردیده و روز مرگ و نابودی به جشن و سرور و پیرو زی بدل میشود . جشن فوریم ( قرعه ها ) سنت میشود تا همه مردم هر ساله آن را نگه دارند و به شادی بگذرانند  و نگذارند منسوخ شود  و به یادگار ایام  روزه و تضرع و سنن فوریم به فرمان ملکه استر در کتاب مرقوم گردید و فریضه شد.
در" قاموس کتاب مقدس "ذکر میشود که قوم تا حال این عید را جشن گرفته و روز 14و 15 آذار در کنیسه به قرائت" سِفر استر "در معابد میپردازند و چون به اسم هامان میرسند یر او تمام جماعت به صدای بلند آواز میدهند که ( خداوند اسم او را محو فرماید )و روز پانزدهم روز فرح و انبساط باشد .اما این رمز پنهان حکایت از حضور استربه عنوان ناجی دارد  که بنا به باور یهود  رسالتی از پیش مقدر  در نقش معهود  یعنی ( نجات قوم) را  او مهیا میکند.  گذراندن قوم از ورطه تباهی و هلاک  نمادی از زایش و بر آمدن دوباره طبیعت و باز آمدن بهار است .
در اسطوره بابلی فرود " اینانا و دوموزی " مضمون سوگ و تاریکی ِاعماق و سفر به جهان زیرین نمودی از برهوت زمستان و سر آمدن سرما و دمیدن سبزینه و گیاه از پس خشکی و بی حاصلی است .
این باورکه  از طریق کنعانیان به فرهنگ عبرانی نیز راه یافته بود و در دوران اسارت در بابل با بازنواختی نیرومند و نو دوباره تجدید میشود. حتی امروز نیز یهودیان  در روز" ازیکیل " برای شاه شبان سومری در پای" دیوار ندبه " مراسم ندبه و دعا برگزار میکنند و در جشن پوریم شیرینی مخصوصی به نام "گوش هامان " میخورند که یادآور رسوم قبایل بدوی دردوران های بت پرستی است  . خوردن گوشت و قسمتی از بدن دشمن برای تصاحب قدرت  او و محو کردنش به نشانه جشن پیروزی .
در قران نیز به نام "هامان اشاره میشود .از او به عنوان وزیر مکارفرعون در زمان خروج یهودیان از مصر یاد شده است . این تشابه و یکی بودن نام دو وزیر به جنبه نمادین و خاطره دوران هایی کهن تردرحافظه تاریخی قوم و افسانه های پیشین اشاره دارد
استر که موجودی مثالی و نوعی ( Architype) است ؛ مانند نمونه های خود عمل میکند و میانجی وصل و دگرگونی میشود و روز نو را هدیه می آورد .
شجاعت او درایت و زیرکی به همراه دارد که" سوفیا " (sohpia) در حکمت یونانی و " حوخما " (حکمت)در عبری نمونه اعلای آن است .  طبق اعتقادات  فرقه های مختلف یهودی  " سوفیا " نفخه ازلی  و مونث یهوه و معمار و طراح زندگی بوده  است. او حتی پیش از آفرینش در کنار خداوند و یکی از سازندگان اصلی خلقت به شمار می اید . در انجیل لوگوس(Logos) یا کلمه نمودی از این حضور ازلی است . "سوفیا" رب النوع شهر؛ برترین شهر اورشلیم و ام البلاد است . رمز نیروی قدسی او دانش  و خرد ِبرکت آفرین ؛رهایی بخشی ؛ حمایت  و تعالی است واو همچون حوا؛ ام الحیات یا پیش تر از آن مبدا حیاتanimamundi)) روح مادینه جهان شمرده میشود . او زنی آسمانی نژاد و حیطه معنوی هورقلیا و ارض ملکوت به او تعلق دارد .
یهوه نیروی نرینه و قهار خدایی است باخویشتنی دوگانه و نا همساز ... او خشم و رشک و انتقام را به همراه مهربانی ؛ دانایی ؛ و قدرت در خود دارد .  او مانند زئوس چهر ه ای دو سویه دارد که در عین رافت ؛ خوفناک و هراس انگیز است . در کتاب ایوب به خوبی جدال های ایوبِ دردمند با سویه خشمناک و بی رحم خدایی که او را به بازی گرفته است ؛ آشکار میشود .
انسان در پیکارهای بی امان و مستمر در پهنه ی طبیعت و درون خویش این دوگانگی را میشناسد و از بخشی بر علیه بخش دیگر بهره میگیرد . شناخت این وجوه و دانش به کار گیری آن نیازمند حکمت و فرزانگی است و این همان نیروی بی بدیل و خرد جاوید است که"سوفیا "مظهر آن و عشق واسطه و مایه این روشن بینی ؛ آگاهی و دریافت است .
سوفیا یا اندیشه های مربوط به حکمت الهی در قرون سوم و چهارم قبل از میلاد با فرهنگ یونانی و از طریق آسیای صغیرو اسکندریه بر تفکرات یهودی اثر گذاشت .
چنان که میبینیم در بخش هایی از تورات مانند کتاب ایوب ؛ جامعه ؛ مزامیر و استر ...این تفاوت با رگه های روشنی از عطوفت و خرد گرایی در لابلای آن خصایص پدر سالارانه کهن باز تاب یافته است . پیدایش سوفیا ترس و واهمه را به عشق و دوستی مبدل میکند . او به کیمیا ی عشق و دانایی واسطه میان خدای قهار و انسان درمانده است و موجب آشتی تضادها در هستی و دگردیسی و تعالی روان آدمی است.این همان جوهره ی جادویی و ابدی است که عرصه عمل کیمیا گران و شوق حرکت و انگیزه جستجوها و پویش ها در خلاقیت های بشری است .
این روح مادینه ؛ جان جهان و در بر گیرنده ی چهار عنصر کمال است . او نماد عدد 10 است (1+2+3+4) این منجی روح ؛حامی زنانه ای است که شفیع و نگهدارنده ی آدمی در برابر قهرو جبروت و ویرانی وتغییرات زندگی است .
هم او مسبب دگر شدن سرشت و شیوه یهود است .چنان که استر به مدد مهر و سحن خوش؛پاره تاریک و تحت نفوذ هامان را که مظهر شاه سفاک و خونخواری است که مرگ قوم راتاییدنموده ؛به سوی بخشش و نیکی برمیگرداند و روز نو را برای قوم به ارمغان می آورد . این حضور قوای زنانه در ژرفای جان هر مرد ؛ آنیمای نقس بسته در ذهن اوست که با اتحاد ؛نیروی تاریکی و روشنایی را د رهم می آمیزد ونمود جمع اضداد است . نشان پیوستگی جان و تن ؛ روح وماده .همانند" یین و یانگ "در حکمت چینی که مبین پیوستار در هم تابیده و مدام در تغییر و کنش حیات در وجهی دوگانه است . نمود و بر آیند این وصلت وحدت و یگانگی و یا ثمراتی همچون پیروزی ؛ برکت ؛فراوانی و رستخیز؛ تولد و رفعت است که هوشمندی لازمه آن است و در کیمیا گری رمز حصول طلاست.

استر و شهرزاد جلوه ها ی همین دانایی و عشق آسمانی هستند که جوهره ای از حمایت و رافت را در خود دارد و سازمان هستی را تدوام می بخشد . در فرهنگ مزدیسنا وجوه عالی و مقدس مادینه در شخصیت و کردار اردیوسور آناهیتا ؛ سپنت آرمئیتی ؛ دئنا و چیستا متجلی میشود . اینان رهبرو حامی آدمیان در تحقق کمال نیکی و بهروزی اند .

در کتاب استر و هزارو یکشب آنچه این نقش را رقم میزند نیروی کلام ؛ جادوی سخن ؛ و سحر دل انگیز آن است ؛ با قدرتی که بر هرچه ناممکن میتواند موثر افتد و غلبه کند .
کلمه ( Word) در انگلیسی  با جهان (World] یعنی  مجموع هر آنچه هست و هستی است  از یک خانواده  هستند  . و ریشه یونانی اش  word با wortبه معنای ا (a things spoken) از دیگر سو با کلمه (war) هم ریشه است . در مورد دو واژه جَنگ به معنی درگیری و نزاع  و جُنگ  به معنای سفینه ادبی با دو واژه warوworldشباهت مفهومی دارند .
در فارسی پهلوی( ِوِرد) به معنای افسون است و با افسانه و اوسانه یعنی روایت های سحر انگیز کهن که اوسانه گویان یا گوسانان می گفتند یا میسرودند مرتبط است .  بی شک هر کلامی بخصوص اگر  موزون و رازآمیز باشد اثری جادویی و طلسم گونه مانند ورد دارد و با ترنم و ساختار رمزی آموزنده ی خود روح آدمی را تسخیر کرده و بر آگاهی ؛ نیات و کردار او تاثیری ژرف داشته و حتی بر کل روند حیات ؛تقدیر و نیز اجابت و آرزوها( دعا ) موثر میافتد .
در فرهنگ اسلامی ( کتاب – مکتوب)گاه به همان مفهوم هستی اشاره دارد . اگر هر چیزی یا هر شئی کلمه ای باشد و اسمی به آن  منسوب ؛ پس کتاب هستی خود افسانه ای الهی است . مکتوب از ریشه ی( َکتَب)  به معنای پاره های به هم دوخته و متصل شده است . این کتاب ( هستی ) سخن پروردگار با مخلوق و همان معنای مجازی است که در عرفان ؛ عارف را به سمیع و بصیر بودن دعوت میکند تا با خواندن  این کتاب رمز خلقت و زبان حق را بشنود ؛ سخن او را بخواند .
آغاز انجیل یوحنا شرحی رمزگونه و فلسفی در تجلیل کلمه و بسط مفهوم   "کلمه – مسیح " است . یوحنا 1:1در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود . همان در ابتدا نزد خدا بود . همه چیز به واسطه او آفریده شد و غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت "
در این آیات نزدیکی (word) و (world) آشکار است  غیر از کلمه – خدا  چیزی از موجودات وجود نیافت .چرا که همه آنچه آفریده " خلق "  و آنچه  از عدم به بودن آمده است خود word کلمه ای است که ساکن در world جهان میگردد. در زبان آلمانی  نیز (wort) و(welt) به معنای کلمه و جهان هستند .
در زبان عربی " کَلَم یعنی او را زخم زد  و الکلم : همچون  زخمی نمایانگر نفوذ و برندگی واژگان است چنان که مانند شمشیری تیز و موثر و همچون سلاحی نیرومند  میتواند نشانه و ردی چون زخم بر جای نهد .
در عبری واژه" دَبَر: dabar به معنی کلمه است که به جای  عقل  و نوشتن نیز آمده است . هم ریشه با واژگانی چون تدیبر ؛دبیری و...میباشد .اما در کنار اینها " دبورا " به معنی زنبور و نام مونث برا ی زنان است .
حال اگر دوباره به اسم استر " هَدسه "و یا " حَدٍث " بازگردیم میتوانیم با دیگرنمونه های بالا پیوستگی ژرف و ناخود آگاه این نام را باز بگشاییم.
 حَدَث  : خوش بیان و حدیث: اول و آخر هرچیز ... والحَدٍث:از چیزی خبر دادن ؛ آوردن امر تازه در دین و همچنین روایت و داستان ...میبینیم که مجموع کارکردهای  استر در کتاب چگونه درپیوندی عمیق با نامش همخوانی دارد . باید اضافه نمود که در مباحث دین پژوهی و زبان شناسی (philology)و همچنین باز گشایی هرمنوتیک نام ها در متون مقدس ؛ نام ها ؛ اعداد ؛ و مکان ها ؛ در مکتب کابالیسم و دیگر روش های پژوهش و واژه شناسی گفتگو های بسیار شده است . چنان که امروز بر این باور ند که در هر متن مقدس ؛ داستان رمزی و حتی ادبیات قدیم و جدید از کنار هیچ نام و حادثه ای بی اعتنا نمی توان گذشت و زیر پوسته به ظاهر اتفاقی هر کلمه  دنیایی در هم تنیده ازچند لایه  درخششی تابناک و حرف و سخن بسیار در خود پنهان کرده است .

به هر روی سوفیا نیروی ازلی حیات که در استر مانند ودیعه ای نهاده شده به مفهوم ( حوخما )و همان حکمت در فارسی و عربی  اشاره دارد .اما حَکمَ در عربی به معنای لگام اسب و  "لوگوس " (لغت/کلمه) عقل از ریشه ی عقال به معنای زانوبند شتر است . اندیشه (کلمه)گویی به نیرویی مهار کننده تشبیه شده است . استر و شهرزاد همان جان آگاهی و هشیاری روح مادینه حیات ؛"صوت =کلمه"نیرو ی آغازین هستی ؛ خاستگاه همه نیرو های عالم را که حدوث و بدایت خلقت  از آن نشات میگبرد به دست گرفته و از آن بهره میجویند.

سلاح اینان سخن ِعشق آفرین است که باطل السحر خشم و نفرت است و همچون بند و لگامی هر آنچه آشوبناک  و ناهمگون را به زیبایی و سامان در می آورد .از این رو شناختن ؛ تلفظ و تلاوت ِکلمه امری قدسی به شمار می آید  که با ذات خداوند یکی است و در مسیحیت  اقنوم دوم  از اقانیم سه گانه خوانده میشود .پس کلمه به مثابه  رمز به اختیار گرفتن اراده خداوند و مشیت و تقدیرات او نیز ساحتی مقدس دارد  .
در نتیجه کتب مقدس ادعبه و اذکار ؛مانتراها ؛ اوراد  و یا سوگندها ؛ ارزش و قداستی  الهی دارند .  در کتاب استر درنخستین شب میهمانی برا ی پادشاه " تذکره تواریخ ایام " را میخوانند . گویی 1001 شب با فشردگی ِایجاز گونه در نخستین شب نماد قصه گویی های شبانه شهرزاد ( هزارشب) و شب دوم میهمانی  که سرنوشت قوم ر ا رقم میزند همان شب هزار و یکم و نشانه و نمودی  از زمان به انجام رسیدن وکمال است .
پایان
کلمه عبر ی " ذاخور " به معنای " به یاد آور " که معنای" ذکر " یا گفتن و یادآوری در فارسی و عربی ؛ خود واژه ای الهی است که به مجموعه واژگان دینی ؛فرایض و رخداد های پیشین اشاره دارد .این کلمه نماد تداوم حافظه و آگاهی بر علیه فراموشی و فناست . سخن گفتن تکه پاره های از هم گسیخته و مغشوش را در جوهر سیال و جادویی خود ؛ پیوستگی و معنا میبخشد . آنچه در مسیر حرکت ِ جست و جوهای انسانی حافظ دانایی و امید است . استرو شهرزاد فرزانگانی  هستند که با ترفند عشق و کیمیای هوش با نیروی هستی آفرینِ" سخن" راز جاودانگی خرد و هستی را در برابر مرگ و فراموشی زنده نگاه داشتند و زندگان را از نیستی به نور و شادمانی هدایت کردند.
..........................................................................................................
چاپ شده درکتاب ماه / ویژه نامه هزار ویکشب/شماره 81و82سال 1384تیرو خرداد
     مآخدو منابع:
افسون شهرزاد: .جلال شهرزاد /نشر توس
کتاب مقدس
قاموس کتاب مقدس
تلمود / ترجمه فارسی
آیین قبالا :  شیوا کاویانی/
تاریخ قوم یهود : آشتیانی
آثار الباقیه : ابوریحان بیرونی
 تاریخ بلعمی : بلعمی / تصحیح محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی
زبان رمزی افسانه : لوفلر دلاشو/ جلال ستاری /نشر توس
روانشناسی وکیمیاگری: یونگ/ترجمه فرامرزی.نشر آستان قدس
ریخت شناسی قصه های پریان:ولادیمیر پراپ/ فریدون بدره ای / نشر توس
مقدمه بر فلسفه تاریخ / میر چا الیاده /بهمن سرکاراتی /نشر تبریز
رساله در تاریخ ادیان: میرچا الیاده / نشر سروش
چهار صورت مثالی : یونگ .ترجمه پروین  فرامرزی / نشر آستان قدس
انسان و سمبول هایش :یونگ/  ابوطالب صارمی /امیر کبیر
ویکی پدیا 






___________

No comments: